Feedback about this product

باشبیرو اثر محمود دولت آبادی

مرا اگاه کن


از طریق:
ثبت

نقد و بررسی

باشبیرو اثر محمود دولت آبادی

شاهکاری دیگر از خالق رمان کلیدر 

چاپ قبل از انقلاب 

نمایش بیشتر - بستن

کتاب باشبیرو

  • نویسنده : محمود دولت آبادی 
  • چاپ دوم ۱۳۵۷ 
  • انتشارات گلشایی 
  • قطع رقعی 
  • جلد شومیز 
  • کیفیت کتاب سالم 

 

کتاب باشبیرو شاهکار محمود دولت آبادی 

مقدمه ناشر 

موضوع داستان باشبیرو به سالهای قبل از ملی شدن صنعت نفت پیش از سال (۱۳۳۰) مربوط می شود. و درگیریها و تضادهای داستان دقیقاً به يك دوران خاص تاریخی محدود می گردد که اطلاع بر اوضاع و احوال آن زمان (اگرچه به صورت داستان) برای خوانندگان کتاب آموزنده خواهد بود و ناشر به همین انگیزه این کتاب را در دسترس عموم می گذارد. 


صفحهٔ ابتدایی کتاب باشبیرو محمود دولت آبادی

«حله» چمدان غبار گرفته اش را از میان دستهای بلند و لخت و سیاه حمزه، شاگرد شوفر خط بندر تحویل گرفت. عبایش را روی سرش صاف کرد و بی آنکه نگاه از زمین بردارد و احیاناً صورت خودی یا بیگانه ای را ببیند، از در گاراژ بیرون رفت. و در چند قدمی به کوچه ای پیچید و راه خود را درمیان کوچه پس کوچه های شهری که در آن چشم به دنیا باز کرده بود، و قدم برداشتن، نگاه کردن، حرف زدن مدرسه رفتن و کار کردن را آموخته بود ادامه داد.

ماسه های مرطوب ساحل همچنان بیخ دیوار کوچه ها را پوشانده بود و رهگذرهای وسط روز مثل سالهای گذشته همچنان کم بودند. فقط زمستانها بود که بندر از وجود غریبه ها پر میشد و همه جور آدمی را از همه ولایات ایران میتوانستی در آن بیابی اما قبل از نوروز انگار که غریبه ها از کوچه و خیابانهای بندر شسته می شدند. حتی برای نمونه هم یکیشان را نمیشد گیر بیاوری. مگر سخت جانترین و بی پناه ترین مردها را.

آنها که در همه جا هیچ چیز نداشتند تا به هوایش بروند. فقط آنها می ماندند که شماره شان به انگشتهای دو دست نمیرسید و بیشترشان هم بلوچ بودند و زاهدانی و گاه پاکستانی و یا هندی و ماه های بعد از نوروز رهگذرها همچنان کم بودند و اهل بندر بودند و در آفتاب و شرجی، در شب و در روز، هر وقت که لازم بود آرام و بی صدا از کپرهایشان برون می خزیدند و در سایه دیوارها راه می افتادند و به ساحل که میرسیدند خود را در آب شور غلتاندند و برای لحظه هایی تب آفتاب را از تن خود دور می کردند.

حله

يك لحظه چمدان را کنار دیوار تکیه داد آن را دست به دست کرد و باز به راه افتاد. شانه و بازویش درد ملایمی داشت و بقیه تنش هم سر به سر خسته و کوفته و بی حال بود. زیر بغلهایش عرق کرده بود و زیر سینه هایش از عرق چسبنده ای میسوخت. حس میکرد لیچ افتاده و به پوست دنده هایش چسبیده است.

فکر میکرد لابد زیر بغلهای دیگر مسافرها هم عرق کرده بوده و زیر پستانهای زنهای دیگر هم لابد لیچ افتاده و دیگران هم زیر طاق کوتاه ماشین مسافربری از بوی گرمای نمناك و عرق آن و بنزين و نفسهای غلیظ پیرها، حتماً احساس تنگی نفس می کرده اند.


در ادامه

Users score to:

باشبیرو اثر محمود دولت آبادی (0person)
کیفیت کتاب
0
محتوای کتاب
0
سهولت استفاده از سایت
0
ارزش خرید به نسبت قیمت
0
Express your opinion about this product To post a comment, you must first log in to your account. If you have already bought this product from this store, your comment will be registered as the owner of the product. Add comment
User comments

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

    No questions and answers have been recorded.

Express your question about this product

Register question

همچنین ممکن است دوست داشته باشید…

محصولات مرتبط