دختر پارس اثر ستاره فرمانفرمائیان و دانا مانکر

کتاب تاریخی دختر پارس «دختری از ایران»

خاطرات و سرگذشت خانم ستاره فرمانفرمائیان «فرمانفرماییان»  

خانم ستاره فرمانفرمائیان «فرمان فرماییان» فرزند عبدالحسین میرزا فرمانفرما می باشد. و خود نیز از پیشگامان فعالیتهای اجتماعی و حقوق زنان در ایران بوده است. از سوابق ایشان ریاست سازمان مددکاری اجتماعی ایران می باشد.
‫کتاب «دختر پارس» خاطرات زندگی شخصی و اجتماعی ایشان است که توسط خانم دانا مانکر منتشر شد.

بخشی از متن کتاب 

من در شیراز با بوی گل سرخ و «وضع بی مثالش» به دنیا آمدم. جایی که روزگاری پایتخت پارس ایران باستان و دولتهای شاهنشاهی هخامنشیان و ساسانیان خودمان بود. شهری که به خاطر باغ و گلستانها و شراب ناب و شاعرانش شهره آفاق بود.

پدرم که در تمام زندگیش فرمانده نظامی یا والی استانها بود در سالهای پس از جنگ جهانی اول برای آرام ساختن مناطق فارس و کرمان به شیراز گسیل شد. در آن زمان من پانزدهمین فرزندش بودم از جمع سی و شش اولادی که تا آخر عمر داشت. من بچۀ سوم مادرم معصومه خانم بودم که سومین زن بابا بود.

در سال تولد من هنوز سلسله قاجاریه در ایران حکومت میکردند و پدرم گرچه در آخرهای عمر از مردان آزادیخواه و قانون مشروطه به شمار می آمد هنوز از سیاستمدارها و رجال وابسته به دربار هم بود.

به خصوص از جانب وابستگی همخونی با سلسله قاجار چون زن اولش از شازده خانمهای سلطنتی بود و بدین ترتیب بود که لقب شازده گرفت. به هر حال، پدر در دوران شصت سالگیش هم جذابیت و زیبایی و خوشتیپی سالهای جوانیش را داشت زورمند و مسلط بر محیط زندگی و خانواده اش ـ با سبیل کمال الملکی، پُرپشت چانه چاق ورقلنبیده و علی الخصوص چشمهایی بانفوذ و سبز رنگ که برای فردی ایرانی خیلی غیر عادی است. پدر تا روزهای آخر زندگیش یکی از ثروتمندترین و قویترین مردان روزگار خودش بود و در هنگام مرگ مقامی همانند ژنرالی از خاندان شاهان را داشت.

از سوی دیگر، مادرم از خانواده اشرافی نبود خانواده مادر از طبقه ساده و تقریباً پایین اجتماع بودند…

او از خانواده ای مذهبی بود، از شهر تفرش، در حوالی شهر مقدس قم که در آن سالها در حاشیه کویر قرار داشت. پدربزرگ مادری من (آقاجون) در اوایل دورۀ زندگی خود به تهران آمده بود و در خانه…..

پ ن : کتاب دختر پارس هم اکنون با نام کتاب دختری از ایران ستاره فرمان فرمائیان تجدید چاپ می شود

در ادامه