بازخورد درباره این کالا

کلیدر جلد اول و دوم اثر محمود دولت آبادی

مرا اگاه کن


از طریق:
ثبت

نقد و بررسی

کلیدر جلد اول و دوم اثر محمود دولت آبادی

رمان کلیدر شاهکار ادبیات فارسی است. چاپ قدیمی، متن کامل

با اطمینان خرید کنید، کتابفروشی میم دارای نماد اعتماد از وزارت صنعت، معدن و تجارت می باشد.

نمایش بیشتر - بستن

مشخصات کتاب رمان کلیدر جلد اول و دوم به قلم محمود دولت آبادی

  • جلد : اول و دوم
  • سال چاپ : پاییز ۱۳۶۵
  • انتشارات : نشر پارسی
  • جلد : گالینگور
  • قطع : رقعی

بخشی از جلد اول کتاب زیبای کلیدر نوشته محمود دولت آبادی

اهل خراسان مردم کرد ( کرمانج ) بسیار دیده اند. بسا که این دو قوم با یکدیگر در برخورد بوده اند. خوشایند و ناخوشایند. اما اینکه چرا چنین چشمهاشان به مارال خیره مانده بود، خود هم نمی دانستند. مارال، دختر کرمانج دهنه اسب سیاهش را به شانه انداخته بود. گردنش را سخت و راست گرفته بود و با گامهای بلند، خود دار و آرام رو به نظمیه می رفت. گونه هایش برافروخته بودند.

پولکهای کهنهٔ برنجی از کناره های چارقدش به روی پیشانی و چهره گرد و گر گرفته اش ریخته بودند و با هر قدم پولکها به نرمی دور گونه ها و ابروهایش پر می زدند. سینه هایش فربه و خوب برآمده بودند، چنانکه دو كبوتر بی تاب می خواستند از یقه اش بیرون بزنند. بالهای چارقد مارال رویشان را پوشانده بود و سینه ها در هر تكان بی تابانه موج می زدند؛ و شلیتهٔ بلندش با هرگام، هماهنگ موج پستانها، نیم چرخی به دور ساقهای پوشیده در جورابش چشمهایش به پیش رويش دوخته شده و نگاهش را از فراز سر گذرندگان به پیشاپیش پرواز داده و لبهای چوقندش را برهم چفت کرده بود. و چنان گام از گام بر می داشت که تو پنداری پهلوانیست به سرفرازی از نبرد بازگشته.

هم اسب سیاهش «قره آت» چنان گردن گرفته، سینه پیش داده و غراب سم بر سنگفرش خیابان می خواباند، که انگار بر زمین منت می گذاشت و به آنچه دورش بود فخر می فروخت. درویشی که پردهٔ شمايل را به دیوار آو یخته بود، زبانش از صدا باز ماند. چه که تماشاگرانش، همه چشم از پرده و گوش از صداش وا گرفتند. سر بسوی اسب سیاه و دختر گرداندند و گوش فرا دادند به درق درق با وقار سم اسب برسنگفرش خیابان، که پرده دار نفیر از سینه برکشید و خلق را به خويش فراخواند.

مارال،

نزدیک عمارتی که برفراز سردرش بیرقی در هوا ایستاده بود ماند و به پاسبانی که در دهنهٔ دکه چوبی کنار در ایستاده بود و چشمهایش برق می زد نگاه کرد و گفت:

برادر، من با نومزاد و بابای خود کار دارم. حالا يکسالی می شود که بحبسند. خیری می کنی راه و چاهی به من بنمایی؟

پاسبان جوان، به دختر کرد و سیاه اسبی که پوزه اش را کنار شانهٔ دختر نگاشته بود بیشتر نظر کرد و گفت: با این اسبت که نمی شود بروی میان حیاط، اسب را باید یکجایی ببندی.

مارال گفت: قولی بده که مراقبش می شوی، من دهنه اش را به این درخت گره می زنم.

پاسبان گفت: هرگاه زیاد آنجا نمانی، چو که نیم ساعت دیگر کشیک من سر می رسد.

مارال گفت «خوباشه» و اسبش را پای درخت بید کشاند، دهنه اش را به دور تنه لاغر درخت بست، خورجین را از ترکبند برداشت، روی شانه انداخت، از سر مهر نگاهی به روی پاسبان گرداند و پا به دالان گذاشت، تا زیر هلالی طاق، لب حیاط رفت و همانجا دمی ماند و به حیاطی که پیش رویش گسترده بود نظر کرد و … .

امتیاز کاربران به:

کلیدر جلد اول و دوم اثر محمود دولت آبادی (0نفر)
کیفیت کتاب
0
محتوای کتاب
0
سهولت استفاده از سایت
0
ارزش خرید به نسبت قیمت
0
دیدگاه خود را در باره این کالا بیان کنید برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید. اگر این محصول را قبلا از این فروشگاه خریده باشید، نظر شما به عنوان مالک محصول ثبت خواهد شد. افزودن دیدگاه
نظرات کاربران

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

    هیچ پرسش و پاسخی ثبت نشده است.

پرسش خود را درباره این کالا بیان کنید

ثبت پرسش

همچنین ممکن است دوست داشته باشید…

محصولات مرتبط