نقد و بررسی
خاما اثر یوسف علیخانیکتاب خاما
اثر یوسف علیخانی
- چاپ سال ۱۳۹۸
- ۴۴۸ صفحه
- نشر آموت
- قطع: رقعی
- جلد: شومیز
دربارهٔ کتاب و نویسنده:
خاما نباید نوشته میشد. یک بار یکی خیلی سال قبل او را زندگی کرد و در شبی، این راز مگو را گفت و دیگر به سخن درنیامد. لال شد. و گذشت و گذشت و گذشت تا رسید به یکی که کارش گفتن است. این کلمه ها امید دارند خاما زنده شود و آن راوی هم. به رقص و به رنگ رنگ زرد و قرمز این حلقه ی آتش، باید که جاری شد.
یوسف علیخانی متولد اول فروردین ۱۳۵۴ در روستای میلک رودبار الموت از او منتشر شده است رمان بیوه کشی و مجموعه داستان های عروس بید – اژدهاگشان – قدم بخیر مادربزرگ من بود
بخشی از کتاب:
ني زار ها قد کشیده بودند و دیگر نمیشد دریاچه ی سفید و مقدس را دید. اسب ها و گاو ها در سبزی بین دریاچه و نی زارها، به عشق بازی مشغول بودند. پرنده ها چنان بال می زدند بين نی زارها و سبزی و دریاچه، که گویی از هزار سال قبل، مالکِی اینجا بوده اند و بال خواهند زد تا هزاران سالِ بعد. پرنده ه ای مهاجر هم گاهی گل های می آمدند و مدتی بودند و بعد یک روز که بیدار می شدی، می دیدی، از گله شان خبری نیست و رفته اند به جایی دیگر.
گوسفند ها را می بردیم بیرون روستای مان؛ اغگل. دم غروب بود و خورشید، خونی تر از هر روز از کوه های جنوب روستا افتاده بود توی نی زارها و دریاچه. هرکسی به کاری بود. باب ام مرا فرستاده بود بیایم خانه تا نان و قند و چایی ببرم برای شان؛ برای او و خواهر و برادر هایم. تا رسیدم نزدیک خانه های سنگی، دایه را دیدم که نشسته کنار زن های همسايه مردیسی، خواهر شیرخواره ام چیله را بسته بود به کول اش و داشت راه می رفت. دایه داد زد: «خليل! مرغ و خروس ها ره جا بده مرغدانی که شب کورند.»
0comments