بازخورد درباره این کالا

عزداران بیل اثر غلامحسین ساعدی چاپ قبل از انقلاب

مرا اگاه کن


از طریق:
ثبت

نقد و بررسی

عزداران بیل اثر غلامحسین ساعدی چاپ قبل از انقلاب

شاید جالب است که بدانید، فیلم « گاو » که توسط آقای مسعود کیمیایی تهیه و ساخته شده، برگرفته و اقتباس از چهارمین قصه همین کتاب « عزاداران بیل » آقای ساعدی می باشد.

کتاب چاپ اصل و با کیفیت تمیز می باشد 

نمایش بیشتر - بستن

مشخصات کتاب عزاداران بیل به قلم آقای غلامحسین ساعدی

  • سال چاپ : ۲۵۳۶ شاهنشاهی – ۱۳۵۶
  • انتشارات : آگاه
  • طراح تصویر روی جلد : جلالی سوسن آبادی
  • موضوع : مجموعه داستان مرتبط باهم
  • قطع : رقعی
  • جلد : شومیز لبه برگردان

معرفی و خلاصه کتاب عزادران بیل شاهکار استاد غلامحسین ساعدی 

محل داستان کتاب عزاداران بیل در روستایی به نام « بیل » می باشد که مشکلات و مشقت های زندگی مردم این روستا را در هشت قصه روایت می کند. قصه ها متفاوت اما شخصیت تمامی ۸ قصه یکی و از همان مردم روستای بیل به نام « کدخدا، مش اسلام، مو سرخه، پسر مش صفر و … » هستند.

شاید جالب است که بدانید، فیلم « گاو » که توسط آقای مسعود کیمیایی تهیه و ساخته شده، برگرفته و اقتباس از چهارمین قصه همین کتاب « عزاداران بیل » آقای ساعدی می باشد. 

در اینجا بخشی از قصه اول کتاب عزادران بیل را برای شما آورده ایم

کدخدا که از خانه آمد بیرون، پاپاخ ، سگ اربابی از روی دیوار باغ شروع کرد به وق وق و پرید توی کوچه. سگهای دیگر که روی بام های کوتاه بیل خوابیده بودند سرشان را بلند کردند و خرناسه کشیدند و کدخدا را دیدند که با هیکل دراز توی مهتاب راه می رود؛ سرهاشان را گذاشتند رو پاهاشان و دوباره خواییدند.

کدخدا ایستاد و گوش داد ، صدای زنگوله از بیرون ده شنیده میشد . صدای خفه و مضطربی که دور میشد و نزدیک میشد و دور ده چرخ میزد. پنجره ها همه تاریک بود . بیلی ها خوابیده بودند. آنهایی هم که بیدار بودند ، نشسته بودند توی تاریکی و مهتاب را تماشا می کردند .

پاپاخ آمد و ایستاد کنار کدخدا و بو کشید. کدخدا ایستاده بود و گوش میداد ، صدای زنگوله دور شد. کدخدا آمد طرف استخر و پاپاخ هم بد نبالش. کنار استخر که رسیدند پنجرۂ کوچکی باز شد ، کله مردی آمد بيرون .

کله توی تاریکی جنبید و گفت : کدخدا ، نصف شبه ، کجا میخوای بری ؟

کدخدا ایستاد . پاپاخ هم ایستاد. هر دو کله رانگاه کردند.

کدخدا گفت : حال ننه رمضان خرابه ، میبرمش شهر .

پنجرهٔ دیگری باز شد . کله مرد دیگری آمد بیرون و گفت : عصر که حالش خوب بود ، مگه نه ؟

کدخدا گفت : عصر خوب بود . اما حالا دیگه نیس . حالا دیگه حالش خوب نیس. راستی اگه پیر زن بمیره . چه کار بکنم ؟ ها ؟ اسلام ، چه کار بکنم ؟ پسره را چه کار بکنم ؟

اسلام گفت : حالا در چه حاله ؟

کدخدا گفت : برگشته ، رو به قبله خوابیده.

مرد اول خم شد و به اسلام گفت : می خواد ببردش شهر. بعد رو کرد به کدخدا و ادامه داد : بهتر نیس تا صبح صبر کنی ؟

کدخدا گفت :  می ترسم به صبح نرسه . من بیشتر تو فکر رمضان هستم . پیرزن دیگه تموم شده . می ترسم بچه از غصه بلایی سر خودش بیاره ، چه کارش بکنم؟ ها؟ نشسته کنار ننه ش و هی زار میزنه ، زار میزنه و گریه می کنه .

اسلام پرسید : چه جوری می بریش شهر ؟

کدخدا گفت : با گاری تو میبرمش لب جاده و ماشین پیدا می کنم .

پاپاخ که دید کدخدا گرم صحبت است . نشست کنار استخر … .

 

امتیاز کاربران به:

عزداران بیل اثر غلامحسین ساعدی چاپ قبل از انقلاب (0نفر)
کیفیت کتاب
0
محتوای کتاب
0
سهولت استفاده از سایت
0
ارزش خرید به نسبت قیمت
0
دیدگاه خود را در باره این کالا بیان کنید برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید. اگر این محصول را قبلا از این فروشگاه خریده باشید، نظر شما به عنوان مالک محصول ثبت خواهد شد. افزودن دیدگاه
نظرات کاربران

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

    هیچ پرسش و پاسخی ثبت نشده است.

پرسش خود را درباره این کالا بیان کنید

ثبت پرسش

همچنین ممکن است دوست داشته باشید…

محصولات مرتبط