نقد و بررسی
پی دی اف کتاب ۱۹۸۴ اثر جورج اورول- ترجمه صالح حسینی
- چاپ سال ۱۳۸۹
- انتشارات نیلوفر
- ۳۱۲ صفحه
- پی دی اف
- ترجمه صالح حسینی
- چاپ سال ۱۳۸۹
- انتشارات نیلوفر
- ۳۱۲ صفحه
- پی دی اف
دربارهٔ کتاب ۱۹۸۴ :
اورول در ۱۹۸۴ بی صبرانه در صدد پیش بینی امری ناگزیر بود، ایمان داشت که مردم عادی اگر بخواهند، هر چیزی را می توانند تغییر بدهند… مصمم و مطمئن بود که ما به این باور راسخ باز می گردیم: جهان در آخرین دم به نیکی می گراید و شفقت آدمی همچون محبت پدر و مادر به وقوع خواهد پیوست. باوری چنان شکوهمند که حالا کم و بیش می توانیم اورول، و شاید خودمان را نیز تصور کنیم، که سوگند می خوریم تا دست به هرکاری بزنیم تا مگر ممانعت کنیم از آنچه حالا پیشاپیش از وقوع آن مطلع شده ایم.
توماس پینچون
بخشی از کتاب ۱۹۸۴ :
روزی آفتابی و سرد در ماه آوریل بود و ساعت ها زنگ ساعت سیزده را مینواختند. وينستون اسمیت، که در تلاش گریز از دست سرمای بی پیر چانه در گریبان فرو برده بود، به سرعت از لای درهای شیشه ای عمارت بزرگ پیروزی به درون رفت. با این حال، سرعتش آن اندازه نبود که مانع ورود انبوه خاک شنی به داخل شود.
سرسرا بوی کلم پخته و پادری نخ نمای کهنه میداد. در یک طرف آن پوستری رنگی را، که برای دیوار داخل ساختمان بسیار بزرگ بود، به دیوار زده بودند. بر این پوستر چهره ی بسیار بزرگی نقش شده بود به پهنای بیش از یک متر، چهره ی آدمی چهل و چند ساله که سبیل مشکی پرپشت و خطوط زیبای مردانه داشت. وينستون به سوی پله رفت.
سراغ آسانسور رفتن بی فایده بود. روز روزش کار نمیکرد تا چه رسد به حالا که جریان برق، به عنوان بخشی از برنامه ی صرفه جویی به مناسبت تهیه مقدمات هفته ی نفرت، در ساعات روز قطع بود. آپارتمان وینستون در طبقه ی هفتم بود، و آدم سی و نه سال های مثل او که به واريس قوزک پای راست مبتلا بود، چاره ای جز این نداشت که از پله ها آهسته بالا برود و چندبار استراحت کند. در هر طبقه، روبهروی در آسانسور تصویر چهره ی غول آسا بر روی دیوار به آدم زل میزد. به قدری ماهرانه نقشش زده بودند آدم به هر طرف که می رفت چشم های آن دنبالش میکردند. زیر آن نوشته بودند:..
0comments